دربارۀ کتاب عطر تلخ
«عطا راد»، پسری جوان و مهندس راه و ساختمان است. عطا یک روز در گلفروشی دختری زیبا با نام «کیمیا شادمان» را میبیند و دلباخته او میشود. عطا با تعقیب کيميا کارگاه نقاشی او را مییابد و به خواستگاریاش میرود. کیمیا که او را مزاحم میداند و به خاطر القائات پدرش از تمام مردها متنفر است، از پدرش میخواهد تا درسی به عطا بدهند که عاشقی را فراموش کند. عطا در این تنبیه چاقو میخورد و به بیمارستان منتقل میشود. این اتفاق و دیدار دوباره کیمیا با او باعث می شود تا کیمیا هم به او علاقهمند شود، اما پدر کیمیا همچنان سد محکمی برای عطا محسوب میشود و... .