دربارۀ کتاب طوقی
این رمان، روایتی پرکشش و زیبا از زندگی یک نوجوان در سالهای جنگ و بمباران است. در بخشی از کتاب «طوقی»میخوانیم: «فرید با تعجب به صورت فرمانده که مثل سنگ سفت شده بود و بیرنگ، نگاه کرد. زندونی بودن خیلی سخته! چه آدم باشی، چه پرنده، فرق نمیکنه. آزاد به دنیا ميآی و باید آزاد زندگی کنی و آزاد بری. فرید صدای شکستن گرانقیمتترین بلور دنیا را تهِ این صدا شنید، برای همین رویش را گرفت به سمت لانه و کفترهایی که انگار حرفهای فرمانده را شنیده بودند و با بیقراری در فضای تنگِ لانه بالبال میزدند. صدای خنده فرمانده او را به خود آورد: تاپشیمون نشدم پروازشون بده برن دنبال زندگیشون...».