دربارۀ کتاب الیزا: رمان
ماجرای این رمان از زمانی شروع میشود که آقا «مرتضی»، در محله ای که زندگی میکرد عاشق زن مطلقهای میشود که از شوهر اولش یک بچه دو ساله به نام «هانیه» دارد. خانواده مرتضی که ازدواج پسرشان را با یک زن مطلقه آبروریزی میدانستند مجبور میشوند از آن محله بروند. اما پافشاری مرتضی باعث میشود که از طرف خانواده طرد شود و از ارث محروم گرددو او به همراه عشقش و دخترش هانیه به تهران مهاجرت ميکنند. دایی همسر آقا مرتضی در تهران در یک کارگاه مبلسازی برایش کار پیدا میکند و... .