به طور کلی پرداخت تجربههای انسانی در آثار نمایشی از دیرباز تا به امروز نظمی پنهان از ارزشها و ضد ارزشها را ارائه کرده تا امکان بازنمایی واقعیتهایی را که ناشی از مجموعه فشارها، ناتوانیها، محرومیتها و یا جسارتها و توانمندیهاست با هدف تلاقی با جامعه به اجرا درآورد. فعالیتهای نمایشی در هر دوران منعکس کننده تلاش فزاینده انسان برای درک طبیعت حقیقی پدیدهها بوده است؛ در واقع هنر نمایش آنچه را که در ظاهر هر پدیده وجود دارد انعکاس صریح واقعیت ایدهآل و قابل باور نمیداند بلکه آنها را به صورتی فشرده و در یک روند جاری به عنوان فرایندی برای طرح بحرانهای مداوم، تناقضات پیچیده، سردرگمیها، تجربههای ناتمام، انگیزهها و ابهامهای اساسیِ زندگی انسان تلقی میکند. هنر نمایش روش غریزی ما انسانها در نمایش خودمان به خودمان است و از این طریق است که میتوانیم نشان دهیم چطور میتوان به ریشههای پنهان آن دسته از تناقضات پیچیده، سردرگمیها، تجربههای ناتمام و انگیزهها دست یافت.