دوشیزه «اِما وودهاوس»، دختری زیبا، باهوش و پولدار 21 سال دارد. او در خانه برزگ اربابی در هارتفیلد، در نزدیکی روستای بزرگ هایبری با پدر پیر و خودبیمارانگارش زندگی میکند. آقای «نایتلی» که برادر بزرگ «جان نایتلی»، شوهرخواهر بزرگتر اما، «جین» است در همسایگی آنان، خانه اربابی بزرگی در نزدیکی نیایشکده «دان ول» دارد. ازدواج خانم «تیلور»، دایه اِما با آقای «وستون» ارباب پولدار و زنمرده این فکر را به سر دوشیزه اِما میاندازد که گویا در پیشبینی این پیوند نقشی داشته و به راستی با هوش سرشارش الهامبخش و نویددهنده در پیوند دلها و ازدواجهاست. برای گذران روز و تنها نماندن، اِما میکوشد تا برای «هریت اسمیتِ» زیبا که چندی است در دل آقای «رابرت مارتین» جوانِ زمیندارِ ساده و روستایی جای دارد، شوهر مناسبتری پیدا کند. نخست باید از دل این جوان به درش آورد و آنگاه او را در دل آقای «التون» جای دهد. آقای التون که دلباخته خود اِما شده، به همه خواستههای دوشیزه اِما در شادمان کردن هریت اسمیت پاسخ مناسب میدهد و... .