دربارۀ کتاب مادام لنا
«آقاجان» پارو را به تنه درخت به زد و کپهای برف از درخت پایین ریخت. «آغاباجی» با لهجه ترکیاش داد زد: برفهای جلوی در یخ بسته، بهتره نمک بپاشیم. «توران»، خواهر آغاباجی از خیاطخانه لباسهای مادر را آورده بود. مادر با موهای بیگودی کرده از سرسرا گذشت و مرا صدا کرد. مادر تأکید داشت که زودتر آماده شوم تا وقتی خانواده سرهنگ «کوچاریان» میرسند مرتب به نظر بیایم. سرهنگ کوچاریان دو پسر به نامهای «آرمینه» و «اودت» دارد و مادر دوست دارد من «لنا» در چشمان آنها زیبا به نظر برسم و... .