آنا، در خانهای بزرگ یا به قول خودش جواهر قرن نوزدهم زندگی میکند. این خانه درندشت چند طبقه، پر است از دالان و اتاق. معماری قرن نوزدهم خانه، تأثیر زیادی در ایجاد حس دلهره و رمز و راز داستان دارد. زنی افسرده که به تنهایی در عمارتی چندساله زندگی میکند، به خودیِ خود میتواند از همان ابتدا فضای تاریک و گرد و خاک گرفتهٔ زندگی این زن را نشان دهد. او، ملکهٔ دنیای سیاه و تیره خودش شده است. او از پشت عمارت، امپراتوری جنوبی خود، رعایا را نگاهمی کند هر روز. بیشتر از همه، به تماشای زندگی خانوادهای علاقه دارد که او را یاد زندگی از دست رفته خودش میاندازد؛ زن و شوهری جوان و یک فرزند. پنجره برای آنا، شبیه آیندهای شده که زندگی خودش را در خانه همسایه دنبال کند.