دربارۀ کتاب فرشته های باران
«فرشتههای باران» به صف ایستاده بودند، آنها منتظر فرمان حرکت بودند تا به سوی زمین بروند. «پری نورا» و «پری حورا» خیلی خوشحال بودند. پریها گردنبندی با دانههای آبی به گردن داشتند. صدای رعدوبرق به گوش رسید، این فرمان حرکت بود، فرشتههای باران به سوی زمین سرازیر شدند، نزدیکیهای زمین پری حورا با خودش گفت حالا وقتش است که نقشهام را اجرا کنم و... .