علاءالدین، به خواست جادوگر، از باغ نیز باید بگذرد و چراغی را که در اتاق سوم است بر گیرد و برای او ببرد. این جا تالار توانایی است. گرانبهاترین شیئی در اینجا قرار دارد که دستیابی به آن قدرتی بسیار زیاد به دارندهاش میدهد و جادوگر خواهان آن است؛ اما خود، پاکی و صفای لازم را برای ورود به این مراحل و دستیابی به چیزی که میخواهند، ندارد. پس علاءالدین را وسیله قرار میدهند. خاستگاه قصه علاءالدین، به احتمال زیاد از همان جاست که دیگر قصههای ایرانی و هندی هزار و یک شب، سرچشمه میگیرند. در قصه علی بابا و چهل دزد هم غاری هست آکنده از اشیای گران بها که نماد آگاهی و توانایی است و برای دستیابی به آن، باید از نام رمز گشودنش آگاه بود. این رمز، دانه کنجد است که نماد باروری به شمار میآید. علی بابای پاکدل و بخشنده نام رمز را میآورد و به حکم و گنج آگاهی و توانایی دست مییابد؛ اما برادرش که نیت خیر در سر و صفای لازم را در دل ندارد، رمز را از یاد میبرد و جان میبازد. راهزنان نیز که شبیه او هستند، نمیتوانند از این گنج بهره برگیرند و فقط برای دیگرانی فراهمش میآورند که پیش فرض سود بردن از امکاناتش را داشته باشند.