آن شب مادر بعد از چند دقیقه از اتاق خواب خودشان بیرون آمد؛ رختخوابی کنار من و مریم پهن کرد، انگشتان تپلش را توی موهای هردویمان، بیشتر من، فرو کرد و گفت: زنها را خیلی خوب از رو احساسات مادریشون می شود شناخت؛ مگه نه اینکه قوییترین حس، همین مادر بودنه! پس زنی که از احساس مادری سرشار باشد، می شود رویش حساب باز کرد، میشود با خیال راحت کنار خودت جاش داد، چون از عشق واقعی بویی برده، چون وجدان دارد!