دربارۀ کتاب عطر خیال
دلم درست به اندازهی یک کتاب حرف داشت. حرفهایی از جنس نامههای عاشقانه پنهانی. پر از دل تنگیهایی به عمر ثانیه به ثانیهای که از حرفهای مان پشت ترافیک روی پل گذشته بود. میخواست بگوید که من بدون تو، کمی در این دنیا گم شدهام. کمی حالم بد است. کمی دلم تنگ است و نفسهایم تنگ تر. میخواست بگوید حالم شبیه تنها مسافر جامانده در ایستگاه قطار، سراسر حسرت است.