قطره های باران درشت و درشت تر می شد و شیشه ی جلو ماشینم را لگدمال می کرد. برف پاک کن می رفت و می آمد و من که دست هایم روی فرمان خشک شده بود، یکسر خودخوری می کردم. کمی بعد باران چنان شدید شد که بی اختیار پایم را از روی پدال برداشتم. چیزی نمانده بود تصادف کنم! آیا طبیعت علیه من متحد شده؟ نکنه من رو با نوح اشتباه گرفته؟ این دیگه چه بارون سیل آساییه؟