دربارۀ کتاب هفت کافه ی بین راهی: کافه سیدکشکول ماهشهر، کافه سی میلی مسجدسلیمان، کافه سالی دو ماه در خزینه، کافه سرانجام آغاجاری، کافه نمره سه اهواز، کافه پل بریده
«هفت کافه بین راهی»، گسستی فرهنگی و معمارانه است از کاروانسرهای روزگار پیشین و نمادی از فردیتی است که بعد از مشروطهخواهی به وجود آمد و هم در سایه پروسه تشکیل نفت شهرها بود که «کریم شیرازی»، کافه «نمره 3» را ساخت، شیخ نجف و دامادش، کافه «پل بریده» را ساختند، «مهدی مکوندی»، کافه «سی میلی» را بنا نهاد، کافه موسوم به «مریم» را بانویی به نام «مریم» با هزار سختی به پا کرد و در میان کارگران دربهدری که «سالی دو ماه» شده بودند، «صفر شبگرد»، کافه «سالی دوماه» را ساخت. همان کاری که «سید کشکول» در مسیر جاده ماهشهر کرد و کافه به نام خودش شهره شد... . کافههایی که وجه اشتراکشان موقعیت یگانهای بود که نسبت به کامیونها و رانندگان شرکتی داشتند. در تاریخنویسی دکتر «صالحپو»ر برجستهسازیهای سنتی و نگاه مدرنیستی با یکدیگر درآمیخته و فُرم و نُرم ادبی را بر وجه تاریخی آن تحمیل میکند تا از خطر ورود به ورطه تاریخنویسی صِرف برهد و ادبیات را بر پیشانی تاریخ بچسباند. مثل آن جمله عمیق که از «آنتوان ویتنز» در آغاز کتاب آمده است... . مؤلف کتاب، در لایههای متن، اشارههای رندانهای دارد که تاریخ را از چپزدگی و فرهنگ پوپولیستی و شبهتودهای نجات میدهد. اشاره بجای او به عناصر و مؤلفههای مثبت که تکنولوژی غربی و نفتی همراه خود به منطقه آورده است و اشاره به خدمات چشمپزشکی دکتر «یانکِ» انگلیسی که هم عدهای از مردان بختیاری را از تراخم و بیماری رهانید و هم یکی از خوانین را مداوا کرد. «هفت کافه بین راهی» که اینک در غبار حافظه زمان گم شدهاند و در دوران شکوه نفت شهرها در اوج رونق بودند، بر ویرانههای کاروانسراهای پیشین بنا شدند، حالا در عصر دیجیتال و معماری مجتمعهای بزرگ تجاری و خدماتی در مسیر جادهها به ویرانههایی بدل شدهاند و مشتریان قدیمیشان همه در دل خاک خفتهاند؛ همزادپنداری غریبی از استحصال آدمی و ویرانگی معماریاش... . در این کتاب همه عناصر زمان و مکان و کاراکترها میآیند، زندگی میکنند، میمیرند و فراموش میشوند و در یکدیگر فرومیریزند همچون فروریختن و فروپاشی «کیان»، کارگر مبارز و خانوادهاش، در داستان «کافه سی میلی»، کشته شدن «بهار لجم اورک» به دست نظامیان شاه در اوج اعتصابات کارگری، حکایتی غریب از ویرانی مکانی است که روزگاری به مشتریان رنگارنگ خود، سرویس میداد... . تقدیر تراژیک کیان و لجم اورک تقدیر امثال «ریزعلی خواجوی» و «دریا قلی سورانی» بود... . در ابتدای شروع همه داستانهای «هفت کافه بین راهی»، رشتهای نامریی همه دانههای تسبیح را به یکدیگر وصل میکند که زیبا و نمادین است: زیرسیگاری مستطیل سفید چینی گل سرخي... نعلبکی سفيد چینی گل سرخي... سینی سفيد چینی گل سرخی... کاسههای چینی سفید گل سرخی... .