دربارۀ کتاب فولاد نرم
این رمان، داستان زندگی دختری به نام «مریم» است. این روایت از دوران کودکی مریم آغاز میشود، زمانی که 9 سال دارد و با پدر و مادرش زندگی میکند. مادر مریم، زنی مهربان و سادهدل بود، قدی متوسط داشت، معمولا یک چادر سفید با گلهای آبی و قرمز بر خود میپیچید و در حیاط مشغول کار میشد. «فاطمه» خانم، زن «علی آقا» همسایه بغلی مریم بود و «لیلی» دوست و همبازی مریم که همسن و سال او بود، دختر آقای «ربیعی» و «اعظم» خانم بود. پدر و مادر لیلی اهل روستاهای فراهان بودند که سالها پیش به اراک هجرت کرده بودند. یک دار قالی در گوشه اتاق بود و مادر مریم در اوقات بیکاری قالی میبافت تا کمکی به اقتصاد خانواده باشد و... .