در فصل زمستان «ننه کبی» با گالشهای سیاهرنگش در حالی که پاچههای تُنبانش را توی جوراب قهوهایرنگش جا میداد نظم سفید زیرزمین تا مطبخ خانه مامان «گلبخت» را طی میکرد تا از آب ذخیره زمستان بیاورد و سماوراش را کنار کرسی روشن کند. ننه کبی با زور و تشر صورت گرم بچهها را با آب سرد میشست و لقمههای پنیر و گردو را به مشتشان میسپرد. آن سال مامان گلبخت به ننه کبی گفته بود که دیگر زمستان به خانه آنها نیاید. ننه کبی یا همان «کبری خاتون» در خانه «رحمان» که شش اتاق داشت زندگی میکرد. هر اتاق را خانوادهای اجاره کرده بود. برای کبری خاتون کار کردن در خانه «خان آقا» و گلبخت خانم آرامش خاصی به همراه داشت، اما... .