دربارۀ کتاب ماران و موران
این داستان از جایی آغاز میشود که زنی حدودا 45 ساله برای نظافت منزل از طرف یک شرکت خدماتی وارد خانه زنی به نام «مریم» میشود. در بدو ورود زن خدمتکار در حالتی شوکزده نام مریم را به زبان میآورد، مریم هم که گویی او را شناخته با فشار زیاد به مغزش نام «مونا» را به زبان میآورد. مونا در چشم برهمزدنی از ساختمان خارج میشود. مریم فکر میکرد که مونا به دبی سفر کرده است، از طرفی پیش خودش میگفت نکند مونا او را در گرفتاریهای زندگیاش مقصر میداند. مریم در لحظهای تصمیم میگیرد با «مهری» دوست مشترکشان تماس بگیرد اما... .