دربارۀ کتاب سایه ای که نبود
«افسون» و «پویا» به همراه مادر افسون برای خرید لباس عروس و... به بازار رفتهاند. مادر افسون لباسی را برای خودش پسندیده که بسیار گرانقیمت است، اما بدون توجه به اصرارهای افسون از خرید لباس منصرف میشود و از پویا میخواهد تا با هم به منزل بروند که او بتواند سر فرصت لباس مناسبی برای خودش تهیه کند. مادر افسون پس از خرید لباس به خانه میرود و متوجه میشود که افسون ماجرا را برای پدرش تعریف کرده است، مادر فقط میخواست همسرش اصرار کند که همان لباس را تهیه کند، اما سالهاست که او به معمولی بودنهای زندگیاش عادت کرده است و... .