دربارۀ کتاب سومین مرگ
در این کتاب در تنهاییهای پر از امید، «گالگوچی» میچرخید؛ سه زندگی و مرگ او را میخوانید. او کودکیاش فدای جنگها شد، زندگی که با بعضیها سخاوتمندانه رفتار میکرد با او آنگونه رفتار نکرد. کودک بود در آن جنگ بزرگ جهانی، وقتی انسانها در برابر چشمانش میمردند، کسی از زخمهای کشندهای که در روح کودک او باز شده بود چیزی نمیدانست. با روحی که جنگ آن را خسته کرده بود و در تنهایی خود فرورفته بود با ترسهایش بزرگ شد. دومین جنگ، جوانیاش، پدرش و برادرانش را از دستش گرفت. سپس روسها به نام آزادی سرزمینش را اشغال کردند، وقتی در تلاش برای آزادی به دنیای آزاد رفت، فهمید آزادی وجود ندارد و... .