دربارۀ کتاب خلاء
«خلأ»، داستان شخصی را روایت میکند که پس از گذشت چهار سال به زادگاه خود بازگشته است و همانطور که خودش در ابتدای داستان میگوید، برگشته است تا برای آخرین بار شهرش را ببیند؛ چراکه نمیخواهد با مرور خاطرات گذشته، خود را آزار بدهد. داستان از زبان اول شخص مفرد روایت میشود که در طول زندگی و رفتوآمدهای شخصیت اول به اماکن مختلف، خاطرات و داستانهایی جسته و گریخته به مغزش هجوم میآورد. این خاطرات باعث عذابی درونی میشود و درنهایت گاهی به شکل سرگیجه نمود پیدا میکند. راوی همه چیز را به تنهایی و تفکر محدود کرده است، همواره میکوشد تا با مقایسه خود با دیگران و پرسهزدن در کافههای خلوت، خود را مشغول کند. او نمونه یک انسان پوچ است... .