دربارۀ کتاب آنجا که جنگل و ستاره ها به هم می رسند
جوانا تیل، بعد از مرگ مادر و بهبود یافتن سرطانش به دانشگاه باز میگردد تا با تحقیق درباره لانهسازی گونهای پرنده در نواحی روستایی، دکترای خود را بگیرد. یک روز حوالی غروب، وقتی جوانا خسته از کار طاقتفرسای روزانه به خانهی خود باز میگردد، دختر بچهای را در حیاط خانه میبیند. دختر بچه میگوید نامش اوراساست و از ستارهها آمده است تا روی زمین ۵ معجزه ببیند. جوانا حرفش را باور نمیکند و دختر بچه را به برگشتن نزد پدر و مادرش تشویق میکند؛ اما در ادامه، مجبور میشود او را به زندگی خودش را دهد. جوانا از پسر جوان همسایه که از دیگران گریزان است، میخواهد تا در حل معمای دختر بچهی مرموز به او کمک کند.