دربارۀ کتاب افسانه ابر دلداده
درویش زیر درخت سرو نشسته بود. از خورجین، نیلبک اش را بیرون آورد. در آن دمید و شروع به نواختن کرد. از میان سوراخهای نیلبک، درختان بیرون پریدند، انگار درختان، درون نیلبک، جا گرفته بودند و با دمیدن درویش، یکییکی بیرون میآمدند. از سوراخهای نیلبک، کوهها، درهها و جادهها، به آسمان میرفتند.