«دیوید هاروی» در کتاب «فضاهای امید» میکوشد به وضعیتی در قرن بیستم بپردازد که در آن فقدان هرگونه اراده سیاسی برای رهایی از وضعیتی فلاکتبار وجود دارد. به اعتقاد وی، زمانی که قرن بیستم به پایان رسید، ثروتمندان، ثروتمندتر شده بودند؛ قدرت در شرکتهای بزرگ متمرکز شده بود؛ مناطق وسیع زمین ازبینرفته و سه چهارم جمعیت زمین کنترل سرنوشت خود و ادعای حقوق اساسی را نداشتند. البته هیچ چیز جدیدی در این مورد وجود نداشت. آنچه رخ مینمود، فقدان هر گونه اراده سیاسی برای اقدام مؤثر رهاییبخش از این ادبار بود. «فضاهای امید» به این امر اختصاص یافته است. دیوید هاروی، دیدگاهی هیجانانگیز را به دو موضوع اصلی گفتمان اجتماعی معاصر میدهد: «جهانی شدن» و «بدن». او در مسیر انکشاف توسعه نابرابر جغرافیایی سرمایهداری اواخر قرن بیستم و تعیین جایگاه بدن کارورز در رابطه با این جغرافیای جدید، گنجینهای از ظرفیتهای تحلیلی و نظری را در نوشتههای مارکس درمییابد. هاروی، معتقد است که برای ایجاد تغییرات مورد نیاز روزافزون، ما باید معمارانی برای طراحی یک محیط زندگی و کاری متفاوت باشیم و یاد بگیریم تا بتوانیم پلی از بدن و شخصیت کوچکمقیاس، به اقتصاد سیاسی جهانی بزرگمقیاس بزنیم.