کتاب حاضر، داستاني است که در آن وقتي لئو و مولي يکديگر را ديدند و ازدواج کردند، عقيده داشتند که شکستناپذيرند. با هم ميتوانستند با دنيا بجنگند. اما لئو، يک روزنامهنگار جنگ، زندگي شوريدهاي دارد و وقتي بهسوي ناشناختهها گام برميدارد، تراژدي واقع ميشود و حافظهاش را از دست ميدهد. مولي براي کمک به او و پر کردن شکاف، ميشتابد و بهزودي دوباره يکسره دل به عشق يکديگر ميسپارند.