«شوسن گوان» که به عنوان گاريچي در کارخانه ابريشم کار ميکند و حقوق ناچيزش کفاف زندگياش را نميدهد با سر زدنهاي پي در پي به رئيس بخش اهداي خون بيمارستان محلي از پس مخارج زندگياش بر ميآيد، همانطورکه براي امرار معاش زن و سه پسرش تلاش ميکند فواصل سرزدنهايش به طرز خطرناکي کم و کمتر ميشود و... نويسنده در اين رمان تصويري ناپايدار از زندگي مردم چين را در دوران «صدر مائو»، ارائه ميدهد.