«مابل جونز»، دختری است که انگشت توی دماغش میکند؛ انگشتی که حالا بین دهان و دیوار مردد، مکث کرده تا مابل تصمیم بگیرد آن را بخورد یا به دیوار بمالد! بالاخره مابل تصمیماش باعث میشود که اسیر دزدهای دریایی بشود و او حالا باید در یک ساحل استوایی دور آتش بنشیند و به سرنوشتی که در انتظار آن است خیره بماند ...