انسان تنها یک موجود اثرپذیر از اجتماع نیست، بلکه موجودی اثرگذار نیز تعریف میشود. در حقیقت این تنها انسان نیست که اجتماعی است، بلکه اجتماع نیز انسانی است. نیروی اصلی تغییر همیشه از درون انسان فردی آغاز میشود؛ چرا که نیاز به تخیل دارد. این نیرو، سرانجام در اجتماعی به صورت عادت نوین درمی آید. پس اگر سیر تکاملی انسان را حرکت از سوی خلاقیت به سوی عادت و روابط دیالکتیکی این دو بنامیم، باید هم به انسان و هم به جامعه توجه کنیم. به زعم نگارنده، نگاه وی در این کتاب به موضوع مهم تحلیلهای استدلالی منبعث از جامعه شناسی ساختاری است، آنچه ویژگی مهم جامعه شناسی ساختاری است، در تعریف آن نهفته است. این جامعه شناسی، علم جامعه شناسی را شناخت جامعه و روابط درون و برون آن تعریف میکند. با همین تعریف است که جامعه شناسی ساختاری فرد را تبدیل به زائده ای از جامعه میکند. برخی از مطالبی که نویسنده در این کتاب آنها را بررسی میکند، عبارت اند از: شناخت، زمان و هستی فعال آدمی؛ زمان، مکان در عرصة تحلیلهای استدلالی و انتقادی؛ نیروی تغییر و نیروی مبادله؛ زمان و قلمرو شناخت آدمی؛ تمدن یا نیروی تبدیل نظمها؛ جهانی شدن، ضرورتی مهم و...