در نمايشنامههاي کوتاه نويسنده کتاب حاضر بذر فکري پاشيده شده است که تمام عمر و در تمام آثارش دست از سر او برداشت و آن از سويي کشيده شدن پرده پندار در پيش چشم آدمها و از سوي ديگر دريده شدن اين پرده و رويارويي آنها با حقيقت عريان است. چيزي که هستي آنها را به تباهي برده و در لحظه رويارويي از پادرشان ميآورد. اغلب قهرمانان اونيل گرفتار پندارهاي باطلاند. نمايهاي که چهار نمايشنامه کوتاه اين کتاب نيز در آن مشترکاند. آنها نيز بر لبه هستي و در مواجهه با خورشيد حقيقت يا بهت زدهاند و يا زير بار سنگين حقيقت تحمل از دست داده بهسوي بستي ميشتابند.