پیش تر از خویش، من سوخته و پراکنده شده ام، خیلی پیش تر، پیش تر از آن که از بادهای ماورا به نوسان درآید ریسمانِ زرّینِ حافظه ی ضعیفِ من، پیش تر از آن که نقشَ برجسته ی عظیمِ چهره ام مرواریدِ سوده از کف های اقیانوس را می گریست...