به طور چکیده، مدّعای دکتر عبدالله فرهی در این کتاب این است که تکوین و تحوّل علوم تجربی در تمدّن مسلمانان طیّ چهار سده ی نخست هجری با بحران هایی همراه بوده که جهان بینی ها را نیز دگرگون کرده است؛ ولی با وجود این، به انقلاب علمی منجر نشده است؛ سیطره یافتن الگوی جهان شناختی ارسطویی بر علم دوره ی اسلامی یکی از عوامل اساسی در عدم ظهور انقلاب علمی و پیدایش الگویی نوین برای علم ورزی در این تمدّن نوظهور بود. در ضمن، در صورت تبدیل شدن شکّاکان و صاحبان فنّ به دو جریان علمی صاحب مکتب، غلبه ی مکتب اصحاب تجربه بر مکتب اصحاب قیاس در پزشکی، ادامه یافتن کار اصحاب مذهب ممتحن در ستاره شناسی، غلبه ی نگرش ریاضی بر طبیعی و بالأخره غلبه ی فلاسفه ی محض قائل به جدایی فلسفه از شریعت بر فلاسفه ی طبیعی در جهانشناسی مسلّماً وقوع انقلاب علمی در تمدّن مسلمانان در همان سده های نخستین چندان دور از انتظار نبود. البتّه آنچه هم پس از آن در صورت وقوع لازم بود، مدرسی شدن علم تجربی تولیدی در نظامی مدرسی بود؛ حال آنکه متون علمی و فلسفی در نظام آموزشی مسلمانان عمدتاً به حاشیه رانده شدند و متون فقهی و حدیثی در متن جای گرفتند.