, "برادران "ریکاریو" که مطمئن هستند دامان عفت خواهرشان به وسیلهی "سانتیاگو نازار" لکهدار شده است، تصمیم به قتل وی میگیرند. بیشتر مردم شهر کوچک از این موضوع باخبر هستند و حتی عدهای سعی میکنند به موقع "سانتیاگو" را از این مساله مطلع کنند، اما گویا تقدیر چنین خواسته که هیچ اقدامی، نتیجه ندهد و سرانجام پسر جوان، که برخی معتقدند کاملا بیگناه بوده، به قتل برسد. گروهی ازمردم از جمله خدمتکار زن و دختر او، نیز از روی بدخواهی و کینه بر دانستههای خویش سرپوش گذاشته و واقعهای غمانگیز را رغم میزنند. دو برادر، در بیرون منزل سانتیاگو، از شب پیش، کمین کردهاند و به محض خروج وی از در ورودی به سمت او حمله کرده و با ضربههای پیاپی چاقوی خوککشی او را از پا درمیآورند. بر اثر ضربههای وحشیانهی بیشمار، شکم مرد جوان دریده میشود و او به سختی از در پشتی خانه وارد شده و در آشپزخانه بر روی زمین غلتیده و میمیرد. مدتی بعد دادگاه، به نفع دو برادر رای داده و آنها از مجازات نجات مییابند.