ولی با اینکه مرگ خانم اَرَندل عجیب نبود، مفاد وصیتنامهاش عجیب بود و طبعاً واکنشهای گوناگونی ایجاد کرد: شگفتی، ذوقزدگی، انزجار، خشم، نفرت، نومیدی، بدگویی. تا چند هفته و بلکه تا چند ماه کار و زندگی مردم مارکت بیسینگ شده بود صحبت از وصیتنامه خانم اَرَندل. هرکس چیزی میگفت: از آقای جونز خواربارفروش که معتقد بود: «رابطۀ خونی از هر چیزی مهمتر است.» تا خانم لامفری، مسئول ادارۀ پست که مدام با نفرت غلیظی تکرار میکرد: «حتماً پشت پرده خبرهایی بوده. حالا میبینید. این خط و این نشان.» چیزی که بیشتر به این شایعات دامن میزد این بود که خانم اَرَندل وصیتنامهاش را همین اواخر تنظیم کرده بود، یعنی ۲۱ آوریل. مسئله جالبتر اینکه آن روزها مصادف با تعطیلات رسمی عید پاک بود و به همین دلیل اقوام نزدیک خانم اَرَندل هم پیش او بودند. طبیعی است که در چنین اوضاعی شایعات شرمآوری راه میافتد و زندگی مردم مارکت بیسینگ را از آن حالت یکنواخت درمیآورد.
نشر هرمس در سال 1398 چاپ چهارم این کتاب را منتشر کرده است.