دربارۀ کتاب ابزار فانی: شهر استخوان ها (بخش دوم)
کتاب حاضر، داستاني است که با زباني ساده و روان براي نوجوانان نگاشته شده است. در اين داستان وقتي کلاري فري پانزدهساله به سمت کلوب پاندمونيوم در نيويورک ميرفت، اصلاً انتظار نداشت شاهد قتل باشد- چه برسد به اينکه قتل کار سه نوجوان پوشيده از خالکوبي باشد که با سلاحهاي عجيبوغريبشان عرضاندام ميکردند. تازه وقتي جسد دود شد و رفت هوا، شوک و وحشت کلاري وصفشدني نبود. خيلي زود زندگي کلاري زيرورو شد. مادرش ناپديد شد و خودش بهسختي از حمله هيولايي بدقواره جان سالم به در برد و همانجا بود که با دنياي شکارچيهاي سايه آشنا شد: گروه محرمانهاي از جنگجويان که قسم خورده بودند، تمام شياطين را از دنياي انسانها بيرون برانند و به دنياي خودشان برگردانند.