یتیم خانه نود و هشت بچه دارد که دختر هفده ساله، جروشا ابوت از همه بزرگ تر است. او از صبح تا شب سرپاست تا دستورات رئیس عصبانی پرورشگاه را اجرا کند. او با همه ی تلخی ها، قلمی شیرین دارد و خوب می نویسد. یکی از اعضای هیئت امنای پرورشگاه تصمیم می گیرد او را به دانشگاه بفرستد و تنها خواسته اش این که جروشا برایش نامه بنویسد.