داستان سلحشور نور با لحنی شاعرانه و به صورت نمادین ، با گفتگوی زنی زیبا که جامه ای متفاوت دارد با کودکی جستجوگر ، روایت می شود . زن از کودک می خواهد که به ساحل دریا برود و در آن جزیره ای را مشاهده کند که دارای معبد عظیم و ناقوس های بی شمار است اما کودک هر چه جستجو می کند ، چنین معبدی را نمی بیند و حتی صدای ناقوسی را هم نمی شنود .
و مرد از او می پرسد : سلحشور نور کیست ؟ و او چنین پاسخ می دهد : آن کسی که قادر به درک معجزه باشد و به خاطر باورهایش تا پای مرگ بجنگد و ... صدای ناقوس فروخفته در دل دریا را بشنود.
داستان نمادین این کتاب که لحنی شاعرانه دارد با گفت و گوی زنی زیبا که با کودکی جست و جوگر آغاز میشود. زن از کودک میخواهد که به ساحل دریا برود و در آن جزیرهای را مشاهده کند که دارای معبد عظیم و ناقوسهای بی شمار است.