رمان "بی خبـری" نوشته ی میلان کوندرا ، رمانی است که مستقیم با ذهن کاراکترهایش درگیر می شود و ما وقایع را از دریچه ذهن آنها می بینیم . کوندرا که تجربه نوشتن رمانی کم نظیر چون "هویت" را دارد ، در "بی خبـری" نیز به واسطه بازی دادن ذهن کاراکترهای اصلی اش ذهن خواننده را هم به بازی می گیرد . کوندرا به خوبی می داند چگونه با ایجاد پیچشهای داستانی که در ذهن کاراکترها اتفاق میوفتد ذهنش مخاطب رمانش را کنترل کند و ذهن او را به جایی که مورد نظرش است ببرد . کوندرا در نوشته هایش دنیایی متفاوت از آنچه ما می بینیم می سازد ، دنیایی که در لایه های زیرین آن اتفاقات دیگری میوفتد ! دنیایی که البته برای خواننده نا آشنا نیست .
رمان "بی خبـری" که با نامهای "آهستگی" و "جهالت" نیز در ایران ترجمه شده ، داستان آدمهای دور افتاده از وطنشان است همچون ادیسه . آدمهایی که در بی خبری از زادگاهشان احساس غربت و دلتنگی می کنند و یا نمی کنند . کوندرا در اینجا حس نوستالژی را به حس بی خبری و سردگمی ناشی از دوری از وطن تعبیر کرده است . نگرانی ها و دغدغه های کارکترهای اصلی این رمان که از وطنشان – چک – دور افتاده اند گویی نگرانی ها و دغدغه های خود میلان کوندراست که سالها از وطنش – چک – دور افتاده بود و گویی نگرانی ها و دغدغه های همه دور افتادگان از چک است .