کتابی که از نظر خوانندگان ارجمند میگذرد، اگر دنبالۀ کتاب " پیوند عشق میان شرق و غرب "که نگارنده در سال ۱۳۵۴ انتشار داد نباشد، بیگمان با آن بیارتباط هم نیست، زیرا نویسنده کوشیده تا نکتۀ مهمی را که، به تصور وی، در آن نوشته ناگفته مانده بود و یا به روشنی بیان نشده بود، در این کتاب شرح کند.
اما نکتهای که ایضاح آن عمد مقصود نگارنده از تألیف این کتاب بوده، این است که هر فرهنگ زنده و مستقل، مادام که به پایان سیر خودنزدیک نشده و دورۀ تاریخ آن به سر نیامده، هم از فرهنگهای دیگر میگیرد و هم به آنها میبخشد. منتهی این دادوستد- که عین زندگی است و لازمه زندگی نیز آزادی، چنانکه داشتن بینش تاریخی یعنی آموختن از گذشته برای ساختن آینده عین تفکر و نشانۀ رشد عقلی است – وقتی فرهنگها آزادانه میبالند و ریشۀ زندگانیشان نخشکیده، و مطامع استعماری و استیلایجویی، بر روابطشان سایه نیفکنده، برحسب اتفاق و کورکورانه، یعنی با غفلت از تفکر نیست، بلکه به سائقۀ نیازمندیهائیست که هر فرهنگ عمیقاً حس میکند و برای ارضای آن به جستجو و تکاپو میافتد و ناگفته پیداست که اگر با اعتباری به تفکر و نظر، نیاز خود را برآورده ساخت، بارورتر از آنچه بود، میشود…