.زمستان بی رحم انسان را از درون تهی و تبدیل به نیی هفت بند میکند و غم ها و خاطرات پر احساس پوچی را بی درنگ در او می دمد.در تعجب ام که این مردم چگونه میخندند و با شادی مثل پرنده ها روز نوک پنجه هایشان میپرند؟پیران اینجا مگر نمی میرند؟هر کدام شان خاطرات صد سال عمر را با نیرویی نشاط انگیز و بدون کوچک ترین ترسی به دوش میکشند و میان برف ها و جمعیت در حرکت اند اما تو ای سرزمین شرقی مدیترانه که از کنار دریا تا اعماق دشت ها دامن گسترده ای چرا نمیگذاری ساکنانت طعم پیری را بچشند؟