در سال 1895، ویلیام جیمز، پدر فلسفۀ آمریکایی، نطقی ایراد کرد با عنوان «آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟» این برای جیمزی که در روزگار جوانی، طی بحرانی وجودی، به خودکشی اندیشیده بود صرفا پرسشی نظری نبود. در واقع، همانگونه که جان کاگ مینویسد، «کل فلسفۀ ویلیام جیمز، از آغاز تا پایان، حول محور نجات یک زندگی، زندگی خودش، چرخیده است» و درست به همین دلیل شاید بتواند زندگی شما را نیز نجات دهد.
جانهای بیمار، ذهنهای سرحال مقدمهای است گیرا، و البته شخصی، بر حیات و اندیشۀ ویلیام جیمز که نشان میدهد چرا بنیانگذار پراگماتیسم و روانشناسی تجربی هنوز میتواند چنین ژرف و مستقیم با همۀ آنان که سخت در تلاشاند زندگیای را سزاوار زیستن سازند، از جمله خود نویسنده، سخن بگوید. کاگ از این میگوید که چگونه تجارب جیمز به عنوان فردی «جاننژند» او را بر آن داشت که آرمانی با عنوان «آسودهجانی» را تشریح کند. آسودهجانی بهعنوان رویکردی در قبال زندگی که پویا و گشوده و امیدوار است اما در عینحال در خصوص مخاطرات آن واقعبین نیز هست. در واقع همۀ پراگماتیسم جیمز، بهعنوان فلسفهای مبتنی بر این ایده که دربارۀ حقیقت باید بر حسب پیامدهای عملیای که برای زندگی ما دارد قضاوت کرد، پاسخی است به، و نوشدارویی است برای بحرانهای معنا که بیم آن میرود روزی بر سر بسیاری از ما بریزند و زندگیمان را تباه سازند.