در کتاب حد و مرزهای هنر، تزوتان تودوروف، اندیشمند بلغاریتبار فرانسوی، در دو مقالۀ موجز به تشریح پیوند هنر با اخلاق و سیاست میپردازد. تمرکز تودوروف در مقالۀ اول به طور مشخص بر رابطۀ نزدیک هنر آوانگارد با سیاست رادیکال در روسیۀ پیشاانقلابی، ایتالیای فاشیستی و آلمان پیشا نازی است. ایدۀ مرکزی و رادیکال این مقاله روشن است، پروژه دیکتاتوریهای تمامیتخواه و هنرمندان آوانگارد عملا یکسان بوده و از زهدان واحدی سربرآورده است: ویرانکردن و نوساختنِ ریشهای، یکبار در عرصۀ جامعه و یکبار در عرصۀ هنر.
مقالۀ دوم، که در ادامۀ مقالۀ نخست، به دغدغههای اخلاقی تودوروف در پیوند با هنر صراحت بیشتری میبخشد، به این پرسش دیرینه میپردازد که آیا هنرمند باید خودبسنده و به کلی فارغ از ملاحظات بیرونی باشد یا آنکه در عین پاس داشتن مرزهای خود، حد خودش را نیز بشناسد و مرزهایش را به نحوی شایسته به روی جهان خارج و ملاحظات خطیر سیاسیاخلاقی آن گشوده نگاه دارد.