مدتی میشود که سروکار بی به فرشتهها افتاده است. فرشتهها زیر نظر دکتر فعالیت میکنند و بهدنبال پاکسازی لندن از شرّ وجود بیمخها و نامردههای شرورند، اما بی هر کاری که میکند، دلش با هدف و نیت اصلی فرشتهها صاف نمیشود. انگار نمیتواند خود را یکی از آنها بداند. انگار مشکلی هست. انگار چیزی مانع اوست. البته ماموریت فرشتهها و رسالت وجودی آنها هم در همین مبارزه ساده و پاکسازی خلاصه نمیشود. بی بار دیگر سر به کوچهخیابانهای شهر میگذارد تا تصمیمش را بگیرد و به پاسخی برای پرسشهای خود برسد، غافل از اینکه به جای پاسخ، اتفاقاتی انتظارش را میکشند که بسیار دهشتناکاند، بسیار بسیار هولناکتر از کابوسهای وحشتناک.