بلاغت موضوعی جدید و نوپدید نیست. دانش بلاغت از دیرباز مورد توجه ادیبان و زبانپژوهان بوده است و آثار گرانسنگ و بیشماری نیز در این زمینه نوشته شده است. البته بر کسانی که با بلاغت عربی و حتی فارسی آشنایی دارند، این نکته پوشیده نیست که پیدایش مباحث بلاغی و تدوین چنین دانشی با ظهور و حضور قرآن کریم در میان مسلمانان، پیوندی تنگاتنگ داشته است؛ زیرا از یک سو قرآن، معجزۀ اصلی پیامبر خاتم ص معرفی شده بود و از دیگر سو خود، آشکارا مخاطبانش را به رقابت طلبیده بود که اگر میتوانند دستبهدست و پشتبهپشت هم دهند و مانند آن را بیاورند. چنین دعوتی همۀ مخالفان و حتی موافقان قرآن را برانگیخت؛ مخالفان را به چالشگری با این کتاب و نقض ادعایش و موافقان را به فهم دلیل اعجاز و دستنیافتنی بودنش. بدین ترتیب از اواخر سدۀ نخست و اوایل سدۀ دوم هجری بحثی شورانگیز بر سر تبیین اعجاز قرآن درگرفت و دیری نگذشت که وجوه و آرای گوناگونی در این باره مطرح گشت. در این میان، یکی از نظریههای برجسته که نگاه موافق بسیاری از اندیشمندان و قرآنپژوهان را به خود جلب نمود، این بود که وجه اعجاز قرآن، بلاغت والا و شگرف این کتاب است و تقریباً از سدۀ سوم، "اعجاز بلاغی" قرآن بر سر زبانها افتاد.