این داستان دربارۀ پادشاهی ستمگر به نام "فرداد" است که بر سرزمینی حکم میراند که در آن انسانها و "چاتلانغوشها" در کنار یکدیگر زندگی میکنند. چاتلانغوشها موجودات جادویی هستند که شکل ظاهریشان با انسانها تفاوت دارد. فرداد که آرزو دارد چاتلانغوشها را بردۀ خود کند، خود به بردگی اهریمن درمیآید و به اژدهایی وحشتناک تبدیل میشود که هیچ کس جرات نبرد با او را ندارد. سالها مردم به ظلم و ستم فرداد گردن مینهند تا این که "آرش" و "سیاوش" دو تن از بستگان نزدیک پادشاه با کمک "شبدر" شاهزاده چاتلانغوشها موفق میشوند، فرداد را از بین برده، آرامش را به سرزمینشان باز گردانند.