هرکس که در میان انسانها زندگی میکند، به دفعات به اشتباه اینطور نتیجهگیری میکند که ضعفهای اخلاقی و ناتوانی عقلی به هم مرتبط هستند و از یکدیگر نشات میگیرند. شاید سرچشمهٔ این نتیجهگیری اشتباه از آنجایی است که این دو مورد از جهات زیادی مشابه یکدیگر به نظر میرسند؛ به دلیل همین قرابت مکرر است که بسیاری بر این باورند که این دو در یک خانه و زیر یک سقف زندگی میکنند. البته نمیتوان منکر آن شد که این دو همیشه به یاری هم میآیند، کمک آنها به هم برای هردو سودمند است، شاید دلیل اینکه دنیا و برخی از مردمانش چنین ظاهر نامطلوبی دارند همین باشد. حقارت شخصیت از فقدان دانایی سرچشمه میگیرد و شرارت و دروغ پدید میآورد، در مقابل، دانایی این صفات را دور میسازد. از منظر دیگر، در اغلب اوقات گمراهی باعث میشود که انسان نتواند حقایقی را که عقلش توانایی درک صحیح آنها را ندارد، به درستی تشخیص دهد.
از خصوصیات انسان این است که اجازهٔ نمایان شدن درونیاتش را نمیدهد. حتی بزرگترین نوابغ نیز در برخی زمینهها و علوم، جاهل و ناآگاه هستند و به این صورت به جهل ذاتی بشریت در خود اعتراف میکنند. بنابراین بدون هیچ استثنایی تمام انسانها در درون خویش دارای صفات بد اخلاقی هستند، حتی بهترین و شاخصترین انسانها نیز گاهی اوقات با بروز عیوب درونیشان تعجبمان را برمیانگیزند. در میان بشریت، شرارت و نقصان درجات مختلفی دارد، اما هیچ انسانی از آنها بیبهره نیست.
با وجود تمام این حقایق، در درون هر انسانی تناقضهای فاحشی وجود دارد و به همین دلیل ممکن است که از دیدن شخصیت واقعی دیگران وحشتزده شویم. اگر آزمادئوس اخلاقی به عزیزدردانههایش اجازه دهد که نه تنها از پشت بام و دیوارها بلکه از پس پردهٔ ریا، دروغ و خودنمایی و فریبی که تمام وجودشان را در برگرفته بیرون آمده و دیده شوند، آن هنگام درخواهیم یافت که صداقت در این دنیا چه تحفهٔ نادری است. با نگاه عمیقتری به افکار و رویاهایمان در مییابیم که چه بسیار اعمالی با ظاهری پرهیزگارانه در درونمان وجود دارد که در واقع تلاشی است برای پوشاندن شرارتها و نقصانهای درونیمان که در عمیقترین و ناپیداترین زوایا نیز به وضوح دیده میشوند. جهان متمدن ما چیزی نیست جز یک نقاب بزرگ. در زندگیتان با شوالیهها، کشیشان، سربازان، پزشکان، وکلا، اسقفها، فیلسوفها و انسانهای بیشمار دیگری مواجه میشوید، اما آنها همانی که مینمایند نیستند، تنها نقابهایی هستند که در پسشان افرادی طماع و پولپرست حضور دارد. یک نفر نقاب عدالت بر چهره میزند تا بدان وسیله راحتتر بتواند رعایا را سرکیسه کند، شخصی دیگر با نقاب وطن پرستی مقصودی مشابه قبلی دارد و شخص سوم، با نقاب زهد و ایمان. بسیاری نیز در پس نقاب فلسفه، نوع دوستی و امثال آنها پنهان میشوند و آن را ابزاری در جهت رسیدن به خواهشهایشان میدانند. و اما زنها معمولا از حق انتخاب کمتری برخوردارند، ایشان معمولاً از نقابهای پاکدامنی، فروتنی و سادگی استفاده میکنند. در جهان نقابهای مشابهی وجود دارد که تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند، و درست به مانند نقابهایی با یک طرح اما در رنگهای مختلف ظاهر میشوند. در میان این نقابها به ندرت میتوان اثری از صداقت، ادب، مهربانی و ترحم واقعی پیدا کرد. همانطور که گفته شد، معمولاً در پس این نقابها چیزی جز کارخانهداران، سرمایهداران، بازرگانان و تجار وجود ندارد.