سالن سینما عبارت بود ازحیاطی سر پوشیده با دیوارهای سیمانی ، سقفی از حلبی که در قسمت ارکستر اندکی بلندتر بود ، و چمنی که بهنظر میرسید هر روز صبح از کود ته سیگار و آدامس تر و تازه میشود. لحظهای شهردار دید که نیمکتهای چوبی ناصاف در هوا بپرواز در آمده و روی نردهای آهنی که صندلیهای ارکستر را از بالکن جدا میکرد ، شناور شدهاند. سپس متوجه شد که دیوار انتهای سالن که آنرا سفید رنگ زده بودند و فیلم را روی آن میانداختند، به شکل سر گیجه آوری موج برداشته است .
- از این کتاب تنها یک جلد موجود است.
از آنجایی که این کتاب قدیمی و از کتابخانههای شخصی درآمده ممکن است ورقخورده، کهنه یا گاهی با ظاهری مستعمل باشد که برای مخاطبین این دست از کتابها امری آشناست