وانزه مکانی پر از ارواح در آن سوی دریاچه است، و راوی داستان در آنجا می تواند ویلایی را ببیند که نازی ها در آن راه حل نهایی برای تصمیمات خود را برنامه ریزی می کردند. او همان طور که به پیاده روی خود ادامه می دهد از کنار قبر نویسنده ی رمانتیک هاینریش فون کلایست عبور می کند که خودکشی کرده و روی قبرش این جمله به چشم می خورد: «سعادتی بر روی زمین امکان پذیر نیست.» هنگامی که برخی از دوستان او را به مهمانی دعوت می کنند، در آنجا با آنتون، خالق Blue Lives، ملاقات می کند، در آن لحظه ناگهان مسئله ای ذهن او را به خود معطوف می کند؛ اینکه هر دو آنها درگیر چالشی یکسان شده اند که سرنوشت آنها را به هم گره می زند.