کنشگران محیط زیست، یعنی کسانی که برای حفظ باقیماندهی محیطهای طبیعی، و حفاظت هوا و آب و خاک در برابر آلودگی و تخریب میکوشند، در بسیاری موارد با این پرسش روبرو میشوند که چرا باید در این راه کوشید؟ هنگامی که سخن از تلاش برای حفظ یک گونهی جانوری یا یک گیاه از انقراض میشود، بهویژه در شرایطی شبیه به این که میگوییم یک صخره یا بخشی از یک کوه باید حفاظت شود و نه آن که سنگهایش بدل به سنگفرش ساختمانها شود، پاسخ به آن «چرا» پیچیدهتر میشود. هرجا که گفتگو از منافع انسان در میان باشد، مثلاً این که چرا آلودگی هوا میتواند طول عمر را کم کند، تشریح ضرورت حفاظت از محیط زیست راحتتر است. اما، قانع کردن یک چوپان و حتی یک شهرنشین در این مورد که باید بکوشیم تا نسل پلنگ منقرض نشود، کار سادهای نیست. پلنگ، دشمن گوسفند است و گوسفند جزو داراییهای ما، پس چرا باید از آن حمایت کرد؟! حمایت از یک گروه بومیِ آمازون برای حفظ جنگلی که در آن میزیند، برای منِ ایرانی که درگیر هزار معضل اقتصادی هستم، چه فایدهای دارد؟! حتی حمایتِ یک تهراننشین از مردمی که در یک استان جنوبیِ ایران میخواهند فعالیت معدنی را در کوهستانِ نزدیک به شهر کوچک خود تعطیل کنند، چه معنایی دارد؟!