«اینک آن انسان: آدمی چهگونه همان میشود که هست» نوشته فردریش ویلهلم نیچه(۱۹۰۰-۱۸۴۴)، فیلسوف آلمانی است. این متن یکی از آخرین نوشتههای نیچه و یکی از مهمترین آنها برای فهمِ آثارِ او در چشماندازِ یک زندگینامه است، و البته داستانی بسیار پیچیده دارد. در این نسخه، افزون بر ویراست و برگردان جدید دو مقدمه که تحلیلی بر کتاب «اینک آن انسان» نیچه است آورده شده است. تحلیلی از سارا کوفمن و همچنین مقدمهای نوشته اریک بلوندل، استادِ فلسفه در دانشگاهِ سوربُن. اکسه اومو، (این هم آن آدم، اینک آن انسان)، نخست یک کتاب و آخرین کتابی است که نیچه درست پیش از آنچه که بنا به اصطلاحی قراردادی «فروریزی» اش نامیده میشود، نوشته است. در سال ۱۸۸۸. در همان سالی که غروبِ بتها، نیچه علیه واگنر، دیتیرامبهای دیونیزوس و دجال نوشته شد. اکسه اومو مقام ویژهتری هم دارد و آن این است که آزموننامهیی است که باید روحها را محک بزند و بسنجد که آیا واژگونی ریشهیی ارزشها را تاب خواهند آورد یا نه، آیا آنقدر توانمند هستند که بیپروایی یک تیپِ مخالفِ اخلاق را تاب آورند و بنابراین او را دریابند، همان تیپِ تاکنون بیسابقهیی که نیچه به حیثِ هنرمند همچون تیپی از آنِ خودش ابداع کرده است. کتاب اینک آن انسان اینگونه آغاز میشود: «چون پیشبینی میکنم که باید تا چندی دیگر بشریت را با سختترین چالشی که تاکنون در برابرِ خود داشته است روبهرو کنم، به نظرم ناگزیر باید بگویم که من کیستم. هرچند این را قاعدتاً همه باید بدانند، زیرا من از آنهایی نبودهام که از خود شواهدی بر جا نمیگذارند. اما جلوهگاهِ عدم تناسب میان عظمتِ وظیفهی من و حقارتِ معاصرانم این بود که آنها مرا نه شنیدند و نه حتا دیدند. من فقط با اعتباری که خود به خویش میبخشم زندگی میکنم و، تازه چهبسا اصلاً وجودم نیز یک پیشداوری باشد...!»