«زنجیرش را به دنبالش میکشانید و میرفت. ولی این زنجیر بود که او را میکشانید.» این جملهای است از داستان انتری که لوطیاش مرده بود. شاید بتوان گفت همهی فلسفهی این داستان در این جمله پنهانشده است. امیدی که برای رهایی داریم اما غافل از اینکه این غل و زنجیر خرافات و رسوم و تجربیات زندگی را همواره به خود وصل کردهایم. این کتاب مجموعهای از داستانهای کوتاه صادق چوبک است که با توصیفات ظریف خود داستانهایی تمثیلی و قابل درک را برای خواننده روایت میکند.