لرد کلورتن به دوران بازنشستگی رسیده است و به دستور پزشک باید به مکانی برود که نه هتل است نه آسایشگاه او که نمی تواند خاطرات گذشته های دور را بگذارد و برود، ترجیح می دهد خود را در کتابخانه ی شخصی اش حبس کند -خاطراتی که هیچ گاه دست از سرش بر نمی دارند. حال در این سفر، مونیکا، دخترش، تنها مونس اوست؛ و میشل، پسرش، که آیینه ی زندگی پدر می تواند باشد رو به جانبی خواهد آورد که روزگاری پدر تجربه کرده است؛ پدری که اکنون و در این مکان تازه، آماده ی رفتنی ابدی است، و تنها با اعتراف است که می تواند آرام گیرد و آن آدم ها واقعا چه کسانی هستند؟ انسان هایی از جنس مونیکا و میشل یا روح هایی که همانا الهگان انتقام اند؟ یا هر دو؟ و عشق در میان این ماجراها چه میگوید؟ عشقی که آغازگر و پایان بخش این نمایشنامه است. تی.اس.الیوت در این نمایشنامه، تجربه های یک عمر شاعری و نویسندگی و تفکر فلسفی اش را چنان عرضه کرده است که مخاطب با کشف لایه های معنایی این اثر نمایشی بتواند به جهان معنوی نویسنده نزدیک شود.