شخصیت این بانو این چنین قدر بود و نظرات اش را به مردم آن گونه می گفت انگار موسی است که دارد ده فرمان را بر انسان ها می خواند و حالا هم نظر به هیچ عنوان برایش توهین آمیز نبود که دخترش نظری متضاد نظر او دارد. در عوض، از چنین مسئله ای لذت هم می برد. میس وینترتاوون گفت:« البته، ما جادوگرانی باید داشته باشیم. پس چه کسی می تواند تاریخ انگلستان را برایمان تفسیر کند و مخصوصا تاریخ شمال را باز گوید، و از شاه سیاه پوش شمال داستان ها بگوید؟ تاریخ دان های عوام ما که نمی توانند چنین کارهایی بکنند». لحظه ای سکوت برقرار شد و بعد او گفت:« من عاشق تاریخ هستم». سر والتر گفت:« من این را نمی دانستم».